از دوست بهر چیز چرا بایدت آزرد؟


کین عیش چنین باشد گه شادی و گه درد

گر خوار کند مهتر، خواری نکند عیب


چون بازنوازد، شود آن داغ جفا سرد

صد نیک به یک بد نتوان کرد فراموش


گر خار بر اندیشی خرمانتوان خورد

او خشم همی گیرد، تو عذر همی خواه


هر روز به نو یار دگر می نتوان کرد